نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





امیر

به من گفته بود عاشقمه

3 ماه بود که باهاش آشنا شده بودم ورزشکار بود 6 سال از من کوچیکتر  بود بهش گفتم ازش بزرگترم گفت اشکال نداره عاشقمه به من گفت 8 سال با کسی نیست عاشق بوده ولی خونواده هاشون مخالف بودن .

منم باور کردم عاشقش شدم باهاش خندیدم گریه کردم یه روز به شوخی کیفشو گشتم خدای من عکس یه زن روی عکسش تو کبفش بود یه سری دروغ سرهم کرد ناراحت بودم فرحزاد بودیم موقع برگشتن حالش بهم خورد گفت عصبیش کردم گفت که بهش اعتماد ندارم خیلی حالش بد بود بردمش بیمارستان گفتن حمله عصبی گرفته بهش سرم زدن منم رفتم بوفه یه چیزی بگیرم که بخوره موبایلش توکیفم بود خیلی اتفاقی وسوسه شدم اس ام اس هاشو خوندم خدایا دنیا رو سرم خراب شد همون زن بود که عکسش تو کیف بود نه تنها با اون رابطه داشت با چند نفر دیگه هم بود دستام میلرزید انقدر ناراحت بودم که تو راه روهای بیمارستان گم شدم کلی گشتم تا اورژانس و پیدا کردم از قیافه ام فهمید یک اتفاقی افتاده بهش گفتم بگو خانم م... بیاد بالا سرت وسایلش و ریختم جلوشو از بیمارستان فرار کردم آژانس گرفتم اومدم خونه از آژانس که پیاد شدم دیدم دم در نمی دونم چطور خودش و رسونده بود گریه کرد خودشو زد منم باهاش در گیر شدم زدم تو گوشش داد زدم التماس کرد گفت زنه دست از سرش بر نمی داره منم با اینکه دلم داد می زد عاشقشه بهش گفتم بره گم بشه الان 2 روزه ازش خبر ندارم دلم براش خیلی تنگ شده چرا با من این کارو کرد چرا منو عاشق خودش کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا من با یه دل شکسته چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط سرگردون در 22:35 | |



صفحه قبل 1 صفحه بعد